اخرشب  دیدم انگار یه جاهایی ازلایحه تغییر پیدا کنه بهتره  وکیل جواب تلفنمو نداد منم براش پیام دادم صبح اول وقت خودش زنگ زد وگفت ادبیاتش باید عوض بشه تازه صبح رفتم کافی نت تا لایحه رو دوباره عوض کنم رفتم دادگاه نوبتمون ۱۰:۳۰بود ولی ۱۲نوبتمون شد بگذریم که چه کسایی تو دادگاه بودند وشاهد دعواها وبحثاشون بودم واسترسم بدتر شد

ولی خوبیش این بود اقای همسایه درنبود ادم بهم توضیح داد که من فقط اومدم بگم شغل ادم چیه وگرنه از داراییش خبر ندارم وقسم هم نمیخورم وازم حلالیت طلبید بعد هم همسایه و همون دوست ادم فقط داشتند باادم حرف میزدند ودعواش میکردند که زشته بیایید اشتی کنید برید سر زندگیتون بعدهم دوست ادم رفته بود با بابا دم در دادگاه حرف زده بود حالا شب قبل به دلایلی بچه رو داده بودیم به ادم بچه رو برداشته بود اورده بود دادگاه

بچه هم شاهد همه ی حرفها بود وقتی منو دید دستمو گرفت بوس کرد ازاونموقع تاحالا هم الکی جیغ میزنه وگریه میکنه الهی براش بمیرم

بعد جلسه هم اون اقای همسایه  باز بامن وبابا حرف زد منکه اصلا به دوست ادم تو دادگاه نگاه هم نکردم 

این دادگاه خانواده فقط هرکسی که اسمش توی دادخواست هم میاد بقیه رو راه نمیدند بابا مجبور بود با بچه دم در منتظر باشه الهی بگردم بچه ام خیلی مظلوم شده بود 

توی جلسه تمام حرفامو که وکیل گفته بود رو یادداشت کرده بودم که جرات کنم بگم به جز یکیش که البته مهم هم بود بقیه رو گفتم قاضی هم هی ادم‌رو گیج میکرد تااینکه ادم یه اقرارهایی اون وسط کرد البته میگفت داشتمشون فروختمشون 

مثلا مغازه رو میگفت با پول ارث بابام خریدم وبعد که فسخش کردم ۳۰درصد پولشو کم کردند ازم یعنی من فقط جوری خندیدم که قاضی ببینه خودشم لجش گرفته‌بود گفتم باقالی که نخریده رفته مغازه‌خرید بعد چند سال رو قیمت مغازه اومده بی ارزش که نشده که ۳۰درصدشو کم کنند اخر بار قاضی گفت خب پولشو چیکارکردی

ادم هم گفت خوردمش 

دوباره خندیدم گفتم کسی که پنجاه میلیون خرجش میشه بذارید من قباله بهش بدم انگار خیلی محتاجه قاضی هم خندید وبا اشاره به ادم میگفت بفرما جوابشو بده

سر هرچیزی همینطوری میکرد اخرسر قاضی دستور داد استعلام کنند ازاتحادیه اشون وتحقیق محلی 

اینکه میگم یادم رفت بگم اینکه بگم گردش حساب های ادم رو بگیرند البته تو لایحه نوشته بودم امیدوارم تو لایحه بخونندش ودستورشو بدند البته اگه خیلی خوش شانس باشم 

وبعد ختم جلسه که یوهو ادم گفت پس شاهدهام قاضی هم باعصبانیت گفت تو شاهد لازم نداری که هی ادم چونه میزد وقاضی میگفت تو وضعت روشنه استعلام میگیریم نیاز به شاهد نداری 

خیلی باحاله این ادم ،از یه طرف ته دلش میخواد من اشتی کنم ازاون طرف میخواد غرورش خرد نشه ومن برم معذرت خواهی ازش خجالت هم نمیکشه توی دادگاه هم چندتا فحش ابدار بهم داد که قاضی بهش گفت دعواتو ببربیرون حوصلتو ندارم خخخخ

وقتی شاهداش با بابا حرف میزدند با دست پس میزده با پا پیش میکشیده بابا هم گفته من مشکلی ندارم دخترم بیاد سر زندگیش فقط بزرگتراش بیاند امضا بدند ضمانت کنند که این دیگه کاراشو تکرار نمیکنه حق طلاق روهم به حوا بده از طرفی هم قبول کنه قسطی  قباله دخترمو بده بیاد حوا رو ببره سر زندگیش 


اینم از روز دادگاه 

بعد دادگاه هم که فورا با پسری رفتیم محلات تا اعصابم راحت بشه چندروز بود یا سرگیجه داشتم یا سردرد الان یکم بهترم




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اخبار و مقاله Kelli دریا کامپیوتر کارواش بخار چیست؟ پرسش مهر 96 digital marketing world تعمیرات و تعمیر لیبل پرینتر و فیش پرینتر حرارتی تعمیر لباسشویی سامسونگ | تعمیر یخچال سامسونگ